گذران امور خانواده ـ که مؤسسهای کوچک ولی بسیار مهم است ـ باید تابع ضوابط و تحت نظر مدیر و گردانندهای باشد که امر مسئولیت آن را بر عهده میگیرد. در اسلام توصیه شده است که حتی اگر دو تن به سفر میروند یکی از آنان باید امر مدیریت این سفر را بر عهده گیرد. خانواده نیز لااقل متشکل از دو تن است: زن و مرد، البته بعدها فرزندان و گاهی دیگر افراد هم به آن اضافه میشوند. شک نیست که در چنین وضع و شرایطی مسئولیت، مشترک میشود و هر عضو به تناسب شرایط و موقعیت خاص خود عهدهدار وظیفهای میگردد.... خط مدیریتاداره و مؤسسه خانواده در عین وجود اعضا و کارکنان، نیازمند مدیر است و اسلام این مدیریت کلی و اجرای ضوابط لازم را به عهدهمردان گذشته است، زیرا هم، امر نفقه و تأمین هزینههای لازم را به عهده دارد و هم در عرصهی حیات اجتماعی ظاهر و بارز است و به رموز و شرایط جریانات آگاهتر است. خط مدیریت بر اساس هوس نبوده و دلخواه او نیست، چرا که او عبد خداوند است و پیش از پدید آمدنش، خداوند ضوابط حقی را برای انجام وظایف بندگان مقرر کرده است. او از یک سو منبع اجرای ضوابط را باید از خداوند بگیرد و از سوی دیگر مراقب باشد که با حق رو در رو نگردد.حضرت علی (ع) در وصف بندگان محبوب خدا میفرماید: نوای پر فروغ برای او درخشیدن گرفته که روشنگر شاهراه توحید است و در پرتو آن، راه پیموده میشود؛ و به طبع ادارهی امور زندگی بر اساس آن خط روشن تعقیب گردد.(۱)در وادی مسئولیتدر امور ازدواج، ظاهراً بحث از عهد و پیمان و قرارداد زندگی بین دو فرد است، ولی حق این است که در رأس، این مثلث خدا دارد که حکمش بر هر دو نافذ است و حلیت ازدواج و روابط بر اساس حکم اوست، و بدینسان مسئولیت اداره خانواده، مسئولیتی خدایی است و اگر در آن سستی و کاستیای باشد، طرف حسابرسی خداوند است.زن و فرزند در واقع تحت سرپرستی مرد و زیر دست او هستند و در رابطه با زیردستان سخن عامی از حضرت علی(ع) است که میفرمود: بخشی از حقی که بر توست حفظ و نگهداری تو از خود، و تلاش تو در نظارت سازنده بر زیردستان است که آن چه از آن به تو میرسد، برتر از آن است که از نیروی تو در این راه سرمایهگذاری میشود.(۲)البته بندهی محبوب خدا به هنگامی که قدم در راهی مینهد، سعی دارد، آن راه برای او روشن باشد؛ او باید بررسی و تحقیق کند که خداوند در حفظ و پاسداری اعضای زیردست، از او چه خواسته است و چه تکلیفی برای او معین نموده است و این بررسی برای کشف و شناخت بخشی از وظیفه و مسئولیت مدیریتی است و امام در این زمینه فرمود: مآلاندیشی قبل از انجام کار، مایهی ایمنی از پشیمانی است.با توکل به خدا انجام دهدر انجام وظیفهای که برای هر کس معین شده، خود باید بیندیشد و جوانب کار را در نظر گیرد و در نهایت آن را به مرحلهی اجرا رساند. مدیر یک مؤسسهی تجاری یا اداری، مسئول اقدامات خویش است و دیگران نمیتوانند، در کار و حیطهی مسئولیت او چون و چرا کنند. البته این سخن بدان معنا نیست که او استبداد به خرج دهد و هر گونه که خواست عمل کند. در مواردی مشورت لازم است. اما جمعبندی، تصمیمگیری و اجرا به عهده اوست که قرآن میفرماید: آنچه خود تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده. (۳)در امر خانواده نیز مسئولیت به همین گونه است. زن در کارهای خانه، خود شخصاً تصمیم میگیرد و مرد نیز همین طور. مرد در رابطه با مسئولیت زنان تابع است و زن نیز در مسئولیت مردان باید تابع باشد.عدم تحمیل به زنشک نیست که ادارهی امور زندگی، در مواردی نیازمند به کمکرسانی دیگران و به خصوص زن خانواده است. کمکخواهی از او اشکالی ندارد اما تحمیل کار بر زنان و یا واگذاری امور شاق به آنان مورد نهی است. طبع لطیف و جسم ظریف او توانایی انجام کارهای سنگین را ندارد.از حضرت علی(ع) نقل است که بار سنگین مسئولیت خود را بر زنان بار نکنید.(۴)توزیع وظایفوظایف در اسلام، چه در عرصهی جامعه، و چه در اداره، یا خانواده توزیع شده است. تکلیف زمامدار و تکلیف یک کارمند مشخص است. یک مدیر خوب باید وظایف و اعمالی را با توجه به توان و نیروی هر فرد تقسیم کند که امکان بازخواست فرد باشد. همانگونه که پیامبر(ص) فاطمه زهرا(س) را به خانه علی(ع) برد و تکلیف هر کدام را بر اساس خواست فاطمه(س) روشن کرد. وظایف داخل خانه بر عهدهی فاطمه(س) شد و بیرون آن به عهدهی علی(ع). حتی در محیط خانه اگر پسران و دختران در حد توانایی خود قادر به کاری هستند، باید برایشان وظیفهای معین شود. در واگذاری وظیفه، باید افراد را به گونهای تربیت کرد که در آن از هیچ اقدام مقتضیای فروگذار ننمایند و در راه و کار آن از هیچ هدف نیک و ارزندهای دست برندارند که این وصف بندگان محبوب خداست.عدم تضییع حقمدیریت خانواده اسلامی با تصویری که از خانواده و اهمیت آن ارائه دادیم و با یادآوری این نکته که آنان امانت خداوند در دست یکدیگرند، و هم با توجه به این امر که وظایف اعضای خانواده از سوی خداوند برای انسانها معین شده است؛ باید گفت که وظیفه سنگین، سهلانگاری در آن نوعی تضییع حق و نادیده گرفتن حکم و فرمان خداوند است. حضرت علی (ع) میفرمایند: برای آدمی این گناه کافی است که افراد زیر دست را ضایع و تباه سازد (و یا حق آنان را نادیده گیرد) زیرا بر اثر آن، چیزی را که اعضای خانواده باید داشته باشند، از آنان سلب کردهایم. و اصل این است که مدیر خانواده دارای وسعت دید و نظر باشد و در امر اداره و مسئولیت، او حتی خود را در رنج و زحمت اندازد تا زیردستان در راحتی و آسایش باشند که بندهی پرهیزگار بر اساس تصویر حضرت علی (ع)، کسی است که از وجودش در رنج است و مردم از او در آسایش هستند در انتخاب همسر، اصالت و نجابت خانوادگی، کفویت و مسائل ژنتیکی را نیز باید در نظر داشت. ژنها به عنوان عوامل انتقال صفات از نسلی به نسل دیگرند که در برخی روایات به تلویح بدان اشاره شده است. در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است:«بنگر فرزند خود را در کجا قرار می دهی؛ زیرا رگ (ژن) تأثیر خود را باقی می گذارد.»در این زمینه به روایت جالب دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توجه میکنیم که می فرمایند:برای انتخاب همسر، تحقیق و بررسی و شناخت برادران و خواهران کسی که می خواهد از او خواستگاری کند، خود یک معیار و ملاک می تواند باشد؛ چه این که همسران همانند برادران و خواهران خویش فرزند می آورند.مسأله کفویت نیز این چنین مورد توجّه قرار گرفته است:«در گزینش همسر برای خود، محلّ مناسب انتخاب کنید و از اشخاص همشأن خود زن بگیرید و به آنان زن بدهید.»خواستگاری از دختران شایسته و واجد شرایط فامیل ـ در لسان برخی از روایات ـ در شمار یک اولویت است، چنان که در این روایت آمده است:«النّاکح فی قومه کالمُعْشب فی داره» (آن که از خاندان خویش زن گیرد، چنان است که در خانه خویش علف چیند.)از مهم ترین معیارهای انتخاب همسر، دینداری اوست، در روایاتی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و سایر ائمه اطهار علیهم السلام به یادگار مانده، می توان بهترین ملاک ها و معیارهای انتخاب را به دست آورد و در پرتو آن رهنمودهای والا و ارجمند، زندگی سعادتمندانه ای پی ریخت. در ذیل، برخی از آن روایات را به عنوان راهکارهایی بس ارزشمند به خانواده های مؤمن تقدیم می کنیم:۱) زن را برای چهار چیز گیرند: مال، شرف، جمال و دین.«و تو زن دیندار بجوی.»۲) اگر کسی به خواستگاری (دختر) شما آمد که از دینداری و امانتداری او راضی هستید، به او زن دهید...»۴) تربیت فرزندخانواده، نقش مهم و مؤثری در تربیت فرزند ایفا می کند. شخصیتِ آدمی عمدتاً در سنین کودکی و از طریق امر و نهی های والدین و دیگر اعضای خانواده شکل می گیرد. به طور کلّی والدین، فرزندان خود را با آموزش مستقیم و غیر مستقیم تربیت می کنند. فرزندان، بسیاری از الگوهای رفتاری، خصوصیات اخلاقی، انگیزه ها و نگرشها و ارزشهای والدین خود را از طریق فرایندهای تقلید و همانندسازی کسب کرده و زمان بسیاری را برای مشاهده رفتار والدین و الگوبرداری از آن صرف می کنند. هنگامی که والدین، با اشتیاق، تعهد و قاطعیت معقولی به وظایف خویش روی می آورند، کودکان تمایل پیدا می کنند که خود را با این جنبه از منش آنان وفق دهند.اصولاً کودکان موجوداتی پاک و خداجوی هستند. محیط مناسب خانواده می تواند این فطرت توحیدی را در آنان بارور و شکوفا سازد؛ در حالی که محیط نامناسب، سدّی در برابر رشد و تعالی آنان خواهد بود و یا موجب رشد معیوب، منحرف یا یک بُعدی آنان خواهد شد. شاکله وجودی انسان و اساس خصوصیات اخلاقی وی از ابتدای کودکی ـ به خصوص در سالهای اولیه عمر ـ در خانواده پیریزی می شود. علاقه فراوان به فراگیری و انعطافپذیری عمیق در برابر تأثیرات رفتار و عکسالعملهای والدین و اطرافیان، ویژه مرحله خردسالی و قبل از ورود به مکتب است. به همین دلیل، همه معلومات، عادتها، عکسالعملها و ویژگیهای اخلاقی ای که در این دوران تحصیل می گردد، به طور ریشه دار و مستحکم و عمیق، در روح کودک باقی مانده و بنای اصلی شخصیت و سازمان و شاکله وجودی او را تشکیل می دهد و بر اساس آن، شخصیت او شکل می گیرد. اعضای بزرگتر خانواده ها ـ به ویژه پدران محترم و مادران گرانقدر ـ مسئولیت دارند که با طرح ارزشهای والای اخلاقی در قالب قصه ها و داستان ها و مثل هایی از تاریخ زندگی ائمه معصومین علیهم السلام و بزرگان و با زبانی ساده و دلنشین، کودک را با پاکی ها، صداقت ها، رشادت ها، کرامت ها، ایثارها و گذشت ها آشنا ساخته و روح و روان او را صیقل دهند. کودکان از همان اولین سال های زندگی خود دارای استعداد قابل توجهی برای مشاهده، یادگیری و الگوسازی هستند. پدر و مادر آگاه، باید اولین تقلیدها و همانندسازی های مثبت فرزند خود را به فال نیک بگیرند و او را در مسیر مطلوب، هدایت و تشویق کنند.در متون اسلامی ما نقل شده است: زمانی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به سجده می رفتند، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بازی کنان سوار بر دوش رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم می شدند و آن بزرگوار به قدری سجده خود را طولانی می کرد که آنان خسته شده، پایین بیایند. ای کاش ما نیز در رفتار و گفتار خود، کودکان را جذب کنیم تا آنان نیز به اخلاق و دین علاقه مند شوند! در هر حال، پدر و مادر باید توجه داشته باشند که اولین الگوهای فرزندان هستند و اگر آنان در وظایف دینی صادق و جدی باشند فرزندان خود را نیز می توانند دینی بار بیاورند. این نکته نیز در خور توجه است که هر چه پدر و مادر در تربیت مذهبی فرزندان خود هماهنگ تر باشند و کسانی که با کودک سر و کار دارند هماهنگ عمل کنند، رشد گرایش های اخلاقی و مذهبی در کودکان و نوجوانان سریع تر خواهد بود. هماهنگی بعدی باید میان خانه و مکتب و سرانجام مطلوب ترین نتیجه، هنگامی حاصل خواهد شد که خانواده، مکتب و فرهنگ اجتماعی با یکدیگر هماهنگ باشند و انتظارات شان از کودکان و نوجوانان نیز هماهنگ، واقعبینانه و در حدّ توان کودک یا نوجوان باشد.یکی از آموزه های تربیتی در «سیره نبوی» توزیع عادلانه محبت بین فرزندان است! در این باره روایاتی از آن حضرت نقل شده است از جمله:«اعدلوا بین اولادکم کما تحبّون ان یعدلوا بینکم فی البرّ و اللطف» (بین فرزندانتان به عدالت رفتار کنید، چنان که می خواهید [مردم و فرزندان] در نیکی و لطف، با شما به عدالت رفتار کنند.)نقل است شخصی که دو فرزند پسر داشت، در حضور حضرت یکی را بوسید و به دیگری توجهی نکرد، پیامبر با نگرانی به او فرمود: چرا میان دو فرزندت فرق گذاشتی!؟۲۸ و در کلامی گهربار فرمود:«انّ اللّه تعالی یحبّ ان تعدلوا بین اولادکم حتّی فی القُبل۲۹؛ خداوند دوست دارد که میان فرزندان خود حتّی در بوسیدن آنها، به عدالت رفتار کنید».یکی دیگر از مواردی که غربیان و به اصطلاح حافظان حقوق بشر و حامیان حقوق زن به عنوان پایمال شدن حقوق زن در جامعه ما به آن پرداخته و آن را ناشی از شریعت اسلام و احکام آن میدانند، محصور بودن زن در چارچوب خانه و عدم اجازه کار به زن است. آنان به دلیل عدم آشنایی با حقوق زن در اسلام و رفتار سنتی عده کثیری از مردم ما، چنین برداشتی داشته و از آن علیه اسلام استفاده مینمایند.آنچه در توضیح این مسئله باید عنوان نمود، این است که در جامعه ما با وجود اسلامی بودن آن، تمام رفتار مردم، ریشه در اسلام ندارد، بلکه برخی از این رفتارها به آداب و رسوم قبایل و سنتهایی باز میگردد، که تنها ارتباط مختصری با اسلام داشته و بیشتر ناشی از کجفهمی مردم عوام از دستورات اسلامی است.چنانکه قبلاً هم گفتیم از دیدگاه اسلام زن و مرد از شخصیت انسانی و حقیقت وجودی یکسانی بهرهمندند و از این حیث تفاوتی با یکدیگر ندارند، لیکن از نظر تواناییها و استعدادها یکسان آفریده نشدهاند و به همین دلیل حقوق و تکالیف یکسانی نخواهند داشت. سرّ این تفاوت نیز در نوشتههای گذشته در ضرورت جذب و تسخیر متقابل این دو صنف به عنوان عامل اساسی تشکیل هسته اولیه زندگی اجتماعی انسان یعنی خانواده دانسته شد.باید گفت اسلام از آنجایی که کاملترین دین و یا به تعبیر دیگر بینقصترین برنامه زندگی ابنای بشر با در نظر داشت فلسفه خلقت انسان میباشد و واضع آن، آفریننده جهان و جهانیان و آگاه به اسرار خلقت است، به تقسیم کار در جامعه بین زن و مرد و با توجه به تواناییها و استعدادها پرداخته است.مطابق تعلیمات قرآن، در این تقسیم کار، مسئولیت امرار معاش و مدیریت خانواده بر عهده مرد و امور پرورشی و عاطفی آن بر عهده زن قرار داده شده است. البته باید اشاره کرد که از نظر اسلام هیچ یک از این مسئولیتها نشانه کمال و تقرب به خدا و فخر معنوی نیست.پیرامون این موضوع گاهی برخی از آیه ۳۴ سوره مبارکه نساء استفاده نموده و از مسئولیت مرد در خانواده به قیومیت مرد بر زن تعبیر مینمایند. ولی باید گفت، این تعبیر با آنچه در قرآن کریم آمده منطبق نیست. شریعت اسلامی مرد را قیم زن نمیداند و زن را موجودی مستقل، دارای شخصیت و مسئولیت قانونی دانسته و اگر سخن از مدیریت خانواده و مسئولیت امرار معاش به میان میآید، این موضوع محدود به روابط زن و شوهر در خانواده است و به روابط سایر زنان و مردان غیر از این رابطه ـ به طور مثال رابطه مادر و پسر یا رابطه برادر و خواهر ـ سرایت نمینماید.اگر در این آیهی مبارکه از سوره نساء گفته میشود که «مردان را بر زنان تسلط و نگهبانی است، به واسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته است و هم به واسطه آن که مردان از مال خود باید به زنان نفقه دهند.» بحث از فضل و برتری نیست، بلکه آیه به پرداخت نفقه زن توسط مرد اشاره دارد.این موضوع نیز مرتبط با همان تفاوتهای فیزیکی و جسمی است که قبلاً به عنوان دلیل بر تفاوتهای حقوق و تکالیف مطرح گردید. به عبارتی توانایی مرد در مسایل اجتماعی و اقتصادی و کوشش برای تحصیل مال و تأمین مایحتاج منزل بیشتر است و چون مسئول تأمین هزینه زندگی خانوادگی مرد است، سرپرستی خانواده نیز با اوست. البته این مسئولیت یک کار اجرایی و وظیفهای است که بر عهده مرد گذاشته شدهو فضیلتی برای مرد نیست. در این آیه قرآن کریم به زنفرمان داده نشده است که تو در فرمان مرد هستی بلکه به مرد میگوید، تو سرپرستی زن و خانوادهات را بر عهده داری و به این معنا نیست که زن اسیر مرد است و او نمیتواند به دلخواه خود عمل نماید. مدیریت و سرپرستی خانواده مانند مدیریت در هر جامعه و دستگاهی، صرف یک مسئولیت اجرایی است و از نظر بهرهمندی از فضیلتها و ارزشهای انسانی، ممکن است کسی که تحت سرپرستی است از سرپرست خود برتر و نزد خدا مقربتر باشد.واگذاری این مسئولیت به مرد نه به خاطر برتر بودن گوهر مرد نسبت به زن، بلکه به علت استعداد و تواناییهای روحی و جسمی او نسبت به این وظیفه است.در کنار این استعدادها بهرهگیری از دو عنصر محوری علم و عقل توسط مرد نیز ضروری است، زیرا از نظر اسلام مهمترین شرط سرپرستی در خانواده یا اجتماع، عمل کردن سرپرست بر اساس علم و عدالت میباشد. با این حال قوام داشتن شوهر نسبت به زن یک قاعده آمره و تخلفناپذیر نبوده و در صورتی که زن استقلال اقتصادی داشته باشد و بتواند امور خود را شخصاً اداره و تدبیر و از حیثیت خود حراست کند، میتواند در ضمن عقد نکاح به عنوان شرط، قوامیت مرد را محدود نماید. قومیت از نظر اسلام اختصاص به گوهر مرد ندارد، قوامیت مرد نسبت به زن فقط در روابط زوجین جاری است و خارج از این رابطه ممکن است، زن نسبت به مرد قوامیت داشته باشد، مثلاً به موجب احکام اسلامی اطاعت فرزند از پدر و مادر واجب است. بنابراین اگر مادر پسر خود را امر به کاری نماید یا از آن نهی کند، پسر مؤظف به اطاعت از امر و نهی اوست.کار کردن زن در بیرون از خانه نیز نفی نشده است. چنانچه زن مسلمان قادر به فعالیت در بیرون از خانه البته بدون مزاحمت در زندگی خانوادگی و با رعایت انجام وظیفه محوله که مهمترین آن ایجاد مهر و محبت در بین اعضای خانواده است باشد، میتواند به آن نیز بپردازد.این موارد در صورتی که منافی با اخلاق اسلامی نباشد و کاری را که زن در بیرون انجام میدهد، از نظر شئون خانوادگی با خانواده وی سازگاری داشته باشد(۱) هیچ کسی ـ از دیدگاه اسلام ـ حق نهی وی را ندارد. چرا که زن شخصیت کاملی است و اهلیت تصمیمگیری در امور خود را دارد و از لحاظ اقتصادی نیز میتواند استقلال داشته باشد.نکته دیگری را که اینجا باید به آن اشاره نمود، این است که زن تابع بیچون و چرای مرد نیست و اگر بحث از سرپرستی و قوامیت مرد به میان میآید، دستورات مرد در چهارچوبه اوامر الهی نافذ است و چنانچه مرد خارج از این محدوده بخواهد در خانواده اقدام و اعمال مدیریت نماید، برای همسرش تکلیفی نسبت به اطاعت و همراهی نخواهد بود.علم، عدالت و تقوا شرایط اساسی مدیریت و سرپرستی در شریعت اسلامی است که باید توسط مرد در اجرای وظیفهاش مورد توجه قرار بگیرد. در مقابل وظیفه سرپرستی و اداره خانواده که بر عهده مرد گذاشته شده، زن عهدهدار شئون پرورش و تربیت و تربیت عاطفی و تلطیففضای زندگی خانوادگی است که از عهده مرد خارج است.در کل میتوان گفت که زن از نظر اسلام در خانواده که زیر بنای جامعه است دارای دو وظیفه است؛ یکی این که سازنده مجدد شخصیت، توانایی و کارایی مفید مرد است که به گفته ویل دورانت، زن از آنجایی که مرد خیالی و سرگردان را به مرد فداکار و پایبند به خانه و کودکان خود تبدیل میسازد، حامل حفظ و بقای نوع است و دیگری این که رسالت مادری را بر عهده دارد که بنا بر این رسالت، نقش اصولی و زیربنایی در جامعه را ایفا نموده و انسانساز است.زن از آغاز تشکیل نطفه در رحم به راستی پرورشدهنده فرزند تا دوران مکتب است. در دوران بعد از آن نیز اگر چه فرزندان استقلال مییابند، ولی با آن هم، همواره تا واپسین لحظات حیات مادر تحت تأثیر وی قرار دارند.مؤثرترین این دوران نیز دوران شیرخوارگی و کودکی است که همه ابعاد شخصیت کودک در آغوش گرم مادر شکل میگیرد و کودک به آنجا میرسد که باید برسد و این دوران است که میتواند تفسیر گفتار بسیار زیبای پیامبر اکرم(ص) باشد که «الجنه تحت اقدام الامهات» هم به واقع سعادت انسان بستگی به عملکرد مادران دارد.با این اوصاف سئوالی که طرح میشود این است که آیا تساوی و یکسانی در حقوق و تکالیف زن و مرد که غرب و حقوق بشر ساخته است و فکر آنها، مدعی آن است، به زن اجازه خواهد داد که مسئولیت واقعی خود را در جامعه ایفا نماید؟پاورقی۱ـ نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۰، بند ۱.۲ـ نهجالبلاغه، نامهی ۵۹، بند ۴.۳ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.۱ـ رعایت شأن در اسلام از مهمترین مسایل است که از آن به مروت یاد میشود.پی‏نوشت‏ها۱. تقریر پیامبر(ص) و یا ائمه(ع) یعنی کسی کاری انجام دهد و آن بزرگواران ـ در شرایط عادی، نبودن ضیق وقت و به دور از ترس و تقیه و مأیوس نبودن از تأثیر ـ بر کار او صحّه گذارند. ر.ک: اصول الفقه، ج ۲، ص ۶۶.توسط مهدی یاراحمدی خراسانیhttp://athir.blogfa.com